کتاب جدید دکتر کیم 14 کلید عشق پایدار: چگونه می توان ازدواج خود را که همیشه می خواستید داشته باشید ، در تاریخ 8 ژانویه 2019 منتشر شد. این کتاب ازدواج شما را تغییر می دهد و مطمئناً شما را تغییر خواهد داد. طی چند هفته آینده ، دکتر کیم در هفته نامه "بینش" برخی از اصول این کتاب را برجسته خواهد کرد.

برای پیش سفارش امروز نسخه خود را اینجا کلیک کنید!



وقتی در زندگی خود استرس و فشار داریم ، یک انتخاب داریم. آیا به همسر خود می گوییم یا نه؟ چرا دریغ می کنیم؟ شاید ما مطمئن نیستیم که آنها چه خواهند گفت یا چگونه آنها این کار را خواهند کرد. به عنوان بچه ها ، اگر می توانیم نفس مردانه خود باشیم یا فکر می کنیم که آن را به خودی خود تشخیص خواهیم داد ، اما اگر آنها را درگیر نکنیم ، هرگز با اطمینان نمی دانیم.

من یک بار به خصوص به یاد دارم که همه اینها را برای من تغییر داد. برای 12 سال اول ازدواج ما ، من از خدا فرار می کردم و هرگز به نانسی نمی گفتم چه چیزی در اعماق من اتفاق می افتد. فرار از او چیز جدیدی برای من نبود. وقتی 12 ساله بودم احساس فراخوانی به وزارتخانه کردم. این برای من خیلی واضح بود؛ بعد زندگی به روش تماس من رسید از طریق دبیرستان و دانشکده ، با خدا معامله کردم. من با مدرک کارشناسی فارغ التحصیل شدم ، با نانسی ازدواج کردم و معامله خود را ادامه دادم.

به مدت 12 سال ، من پیشرو خدا را عقب رانده ام. دویدم و دویدم و دویدم ، اما خدا همه جا بود. نانسی می دانست که چیزی تمام شده است ، و سرانجام این کار را تمام کردم. من ترسیده بودم. نمی خواستم بهش بگم می دانستم رفتن به وزارت برای ما چه معنایی خواهد داشت. تغییرات بزرگی رخ خواهد داد. درآمد ما در حالی که من به حوزه های علمیه رفتم حدود 75 درصد افت کرد و در صدر این بود که "او چگونه آن را خواهد گرفت؟" لیست این دنباله سه ماه آینده زندگی ما است:

او پیشنهاد کرد که با یک دوست خوبم که یک مشاور مسیحی بود ، صحبت کنم تا اطلاعات و خرد او را بدست آورم.

هفته بعد با آن دوست ناهار خوردم. من همه چیز را در مقابل او قرار دادم ، و سپس او به من نگاه کرد و گفت: "آیا تا به حال فکر کرده اید که یک مشاور مسیحی باشید؟"

جواب من خیر ، اما یک آرامش باورنکردنی بر سر من آمد. این همان کاری است که خدا سعی داشت مرا به انجام برساند. این چیزی است که من از آن فرار کرده بودم.

دوستم به من کمک کرد تا در مورد تحصیلات مورد نیاز خود تصمیم بگیرم و از من خواست که برای کارآموزی در آنجا کار کنم.

من و نانسی شب بعد تنها رفتیم شام. هرگز آن سه شنبه شب را فراموش نخواهم کرد. ما به یک رستوران مکزیکی خانوادگی کوچک رفتیم که می دانستیم می توانیم حریم خصوصی داشته باشیم. من به او گفتم هرچه فکر می کردم خدا خواستار انجام من است: به مدرسه درجه بروید ، برای کارآموزی اقدام کنید و به تدریج از مسئولیت های کاری فعلی خود منصرف شوید. من به او گفتم که باید با هزینه بسیار کمتری زندگی کنیم و فکر می کردم بسیاری از دوستان و خانواده ما قصد دارند فکر کنند من از عمق عمیق خارج شده ام.

سپس او با عشق به آن چشمهای آبی که سالها قبل عاشقش شدم به من نگاه کرد و گفت: "من همه با تو هستم. بیایید این کار را بکنیم!"

در آن پاییز من در مدرسه دبیرستان بودم و کارآموزی را شروع کردم تا در مورد مشاوره مسیحی اطلاعات کسب کنم.

آیا اگر به نانسی اجازه می دادم چه چیزی زودتر اتفاق می افتد قدم زودتر بر می داشتم؟ من مطمئن نیستم ، زیرا با نگاه به گذشته ، زمان بندی کامل بود. با این حال من می دانم سالهای منتهی به تصمیم می توانست بسیار آسان تر می شد اگر من در این سفر همسر همسایه خود را گنجانده بودم.

حالا نوبت شماست. چگونه می توانید دو تن از شما را نسبت به فشارها و فشارهایی که هر روز با آنها روبرو می شوید با یکدیگر صحبت کنید؟ چقدر خوب است که بدانید همسرتان استرس و فشار دارد؟ چه چیزی باید تغییر کند تا یکنواختی در این زمینه از ازدواج شما ایجاد شود؟ اولین قدم که اکنون می توانید بردارید چیست؟

منبع : ثانیکالا